Life


  
 کمال در این لحظه است - رابرت آدامز


دقیقاً همین لحظه‌ای که شما در آن قرار دارید حقیقی است. هیچ‌چیز اشتباهی در این لحظه وجود ندارد. این لحظه کمال است، آگاهی محض و حقیقت غایی است؛ اما ما در لحظه زندگی نمی‌کنیم. ما در گذشته و آینده سیر می‌کنیم. به همین خاطر است که مشکلات وجود دارند؛ اما دقیقاً در همین لحظه همه‌چیز خوب است، همه‌چیز به‌غایت عالی است. ممکن است در حال حاضر در زندگی تجارب سختی را می‌گذرانید، بدانید تا زمانی که ذهن شما درگیر این چیزها باشد آن‌ها بدتر می‌شوند؛ اما زمانی که ذهنتان را به لحظه حال میاورید به همین لحظه، همه‌چیز متوقف خواهد شد و شما در صلحی کامل خواهید بود.
بیاموز که در لحظه حال زندگی کنی. حقیقتاً آینده و گذشته‌ای وجود ندارد. تنها همین لحظه است که حقیقی است و در این لحظه اکنون همه‌چیز خوب است. میدانم که این جملات ممکن است برای بعضی از شما سخت باشد. شما به برنامه‌های هفته آینده فکر می‌کنید. باید قبض‌ها را پرداخت کنید، باید به قرار دکترتان برسید، باید ازدواج کنید، باید طلاق بگیرید. احتیاجات، خواسته‌ها، خواهش‌های شما تمام مدت در ذهنتان در جریان‌اند؛ اما زمانی که بیاموزی تنها در لحظه حال زندگی کنی می‌بینی که هیچ‌چیز در لحظه حال اتفاق نمی‌افتد.
این لحظه، صلح جاودان، عشق بی‌پایان، شادی و سرور است. احساسش کن. این لحظه‌ای را که اشاره می‌کنم احساس کن. وه که چه زیباست. از طرف دیگر زمانی که ذهنتان پرسه زنی را آغاز می‌کند خلق آغاز می‌شود. لحظه حال را از دست می‌دهید و جهان از نو آغاز می‌شود. به‌محض اینکه جریان افکار آغاز می‌شود با توجه به کارما، خودآگاهی و تصورات ذهنی، شروع به خلق جهان می‌کنید. افکار دوست شما نیستند. آن‌ها واقعاً متعلق به شما نیستند. آیا سکوت مطلق را احساس می‌کنید؟
همان‌طور که نفس می‌کشد به هنگام دم، احساس کنید که تمام جهان را به درون می‌کشید، تمام کیهان را و هنگام بازدم، آن را دوباره به بیرون میرانید. این تمرین به شما این احساس را می‌دهد که سراسر کیهان از شما به وجود می‌آید، بیرون می‌رود و دوباره بازمی‌گردد. درست به‌مانند زمانی که در خوابید. در خواب عمیق، عالمی وجود ندارد، جهان وجود ندارد و بدن شما نیز وجود ندارد. زمانی که بیدار می‌شوید همه‌چیز ظاهر می‌شود. همین کار را با تنفستان انجام دهید. هنگام دم، مطلقاً هیچ‌چیز وجود ندارد. کل عالم به درون تو رفته است. هنگام بازدم، کل عالم دوباره از شما به بیرون خارج می‌شود. فقط یک خویش حقیقی وجود دارد و آن شمایید. شما بدنی ندارید، ذهنی ندارید. شما مانند فضایی بی‌حدوحصر هستید.
شمای قدیمی شروع به محو شدن می‌کند. شمای قدیمی هزاران کلمه است، میلیون‌ها فکر است و در مورد همه‌چیز واکنش نشان می‌دهد. آن شمای قدیمی دیگر وجود ندارد. اینک شما تازه و نو هستید. دیگر کارمایی وجود ندارد تا به شما آسیب برساند یا کاری با شما داشته باشد. دیگر میلی برای تجربه کردن باقی نمی‌ماند. شما اینک از اقیانوس سامسارا عبور کرده‌اید و به روشن‌شدگی رسیده‌اید. چیزی برای کسب کردن وجود ندارد. چیزی برای عبادت باقی نمانده است و دیگرکسی برای دیدن، وجود ندارد. مطلقاً کاری برای انجام دادن وجود ندارد شما آزاد و رها هستید.
تو فراتر از آزادی، رهایی، وهم و جهالت هستی. نه خرد هستی و نه نادانی. هیچ کلمه‌ای برای تو وجود ندارد. توصیفی برای آنچه تو هستی وجود ندارد. کسی برای گفتن این چیزها وجود ندارد. تو همان حقیقت خالصی که همیشه بوده و خواهد بود. ازآنجایی‌که از رؤیا بیدار شده‌ای بنابراین برای رسیدن به آن مطلقاً به هیچ کاری نیاز نداری. این آزادی که هرگز پیش‌ازاین احساس نکرده بودی را حس کن. این شور و سرمستی و عشقی که به آن تبدیل‌شده‌ای را حس کن. حقیقت را احساس کن.

Comments

Popular Posts