My Father

Today here it just rained so nicely! ... well it's for two reason...
1- it's my month ... even in Kuwait it will rain in my month! you see ...
2- it's my father's birthday ... my lovely father ...

چقدر دلم برای تو تنگ شده بابای خوبم ...
یادمه قرار بود بیای دنبالم مدرسه ... مثل همیشه دیر میومدی .. ولی من می نشستم روی نیمکت مدرسه و میدونستم که حتما میای ...
بعد همینطوری که برگهای درختهای زیبای مدرسه مون با نور خورشید چشمهام رو نوازش می کردند ... تو رو از دور میدیدم .. ولی تو من رو هنوز ندیده بودی ...
دیدم داری یقه ات رو درست میکنی ... چون میخواستی بری دفتر مدرسه از ناظم اجازه منو بگیری ...
با همون نگاه مردونه جذاب خودت ...
و گامهای بلند و قوی خودت ...
و اون حالت چهره ات که نگران افکار خودت بودی ولی سربه زیر و سخت ...

و من در دلم بینهایت خوشحال که بالاخره اومدی ...
دوست داشتم در همون حالت ساعتها نگاهت میکردم ...

عزیز دلم ...
می دونم مثل کوه پشت سر ما هستی ...

میدونم ... حس میکنم تو رو

خوش به حال مامانم که تو رو زودی برد پیش خودش ...
خوش به حالش ... میدونست چی کار کنه !

تولدت مبارک ...

:*

Comments

Anonymous said…
It's Yegi's birthday on Sunday 29 November, so I wish her a totally happy week in the lead up to that day. I met yeganeh a few years back in the the Sociology section of the University of Warwick Library - the Diamond Lady. x

Popular Posts